سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آغاز دوباره فعالیت طلبه‏های محکوم به حبس

 متهم ردیف اول:حجت‌الإسلام‌والمسلمین علیرضا جهانشاهی(طلبه سیرجانی)

بهانه دستگیری: اقدام خلاف شئون روحانیت و تشویش اذهان عمومی

نتیجه محکومیتها: دو بار حبس(مجموعاً بیش از هشت ماه) و تحمل بیش از هفتاد روز انفرادی در این هشت ماه

علت دست‌گیری: اعتراض به زمین‌خواری‌های سیرجان

 

متهم ردیف دوم: حجت‌الإسلام‌والمسلمین روح‌الله بجانی(طلبه تبریزی)

نتیجه محکومیت: یک سال حبس تعزیری، یکصدهزار تومان جریمه نقدی و پنج سال نفی بلد و چند سال محرومیت از کار فرهنگی و سیاسی

علت محکومیت: اعتراض به تخلّفات مدیران، کارشکنیها، زمینخواریها، بدهوبستانها و حقکشیهایی که در تبریز رخ میدهد

 

چندی است بسیاری از فعالان طلبه و دانشجو از سرنوشت اقدامات نوظهور حجت‌الإسلام‌والمسلمین علیرضا جهانشاهی یا همان "طلبه سیرجانی" می‌پرسند؛ که چه شد آن‌همه پیگیریِ مجدّانه که حبس هشت‌ماهه‌اش را و آزادی‌اش توسط رهبر معظم انقلاب را نیز سبب شد؟ البته طبیعی است که وقتی رهبر معظم انقلاب تلاش‌های فردی را با گفتن "شَکَرَ الله مَساعیکَ" پاسخ دهند، او از ذوق خود تا زمان دست‌یابی به یک نتیجه ملموس سر از پا ناشناخته به کارش ادامه دهد. اما چه شد که از شب بیست‌وهشتم اسفندماه 1387 که او از زندان اوین آزاد شد، تا کنون کسی خبری از فعالیت‌های مجدّد او نشنیده است؟

 

جهانشاهی در گفت‌وگویی که با او داشتم از این موضوع پرده برداشت. چندی بعد از آزادی او از زندان، مسائل انتخابات مطرح می‌شود و این‌طور که می‌گفت طبیعی بود که هرکاری می‌کرد در این امواج پرتلاطم اخبار انتخاباتی میسوخت و بعد از انتخابات هم که گفتن ندارد اینکه کار او و حتی خودش اندر آتش فتنهها می‌سوخت، اگر مطرح میشد. البته نه اینکه او کاری نمیکرده است، بلکه صرفاً "این" موضوع را موقّتاً متوقّف کرد. اگرنه، از یک عدالتخواه سکوت برنمیآید. جهانشاهی که گویا پیاده‌روی برایش به سلاحی میماند، سلاحش را در این چند ماه دو بار به کار گرفت. یک بار در اولین نمازجمعه تهران بعد از انتخابات که به امامت رهبری برگزار شد و او هم بخشی از راه قم تا نماز جمعه تهران را به همراه دوستانش با پای پیاده آمد، و بار دیگر در دیدار اخیر مردم قم با رهبر فرزانه انقلاب که دستهجمعی مشقِ پیادهروی کردند.

 

و اما مسئله زمینخواری سیرجان یا از قول صدا و سیما بزرگترین زمینخواری کشور، مدتی را فدای صبر بر مصالح عمومی کشور میشود تا مستمسکی نشود برای سوءاستفاده آشوبدوستان.

و امروز طلبه سیرجانی که آرامش نسبیِ کشور را برقرار دیده بر آن شده تا این مسئله ناتمام را دوباره به جریان بیندازد؛ اما این‌بار او تنها نیست.

 

جریان‌های خودجوش عدالت‌خواهی در کشور از سویی به سرعت در حال رشد هستند و از سوی دیگر یک‌به‌یک یکدیگر را پیدا میکنند و مرتبط میشوند. حجت‌الإسلام‌والمسلمین روح‌الله بجانی، طلبهای است تبریزی که نتوانسته در مقابل مسائلی که بیان میکند همچون تخلّفات مدیران، کارشکنیها، زمینخواریها، بدهوبستانها و حقکشیهایی که در تبریز رخ میدهد سکوت کند و چندی است به اعتراض پرداخته است. البته او هم از التفات قانوندانهای قانونشکن بی‌نصیب نمانده و یکسال حبس تعزیری و یکصدهزار تومان جریمه نقدی و پنج سال نفی بلد، بخشی از یادگارهای او از این اعتراض است. شاید او هم به اسم "تشویش اذهان عمومی و اقدام خلاف شئون روحانیت" و به جرم عدالتخواهی محکوم شده.

 

با این اوصاف بعد از چندین ماه سکوت طلبه سیرجانی و طلبه تبریزی و همچنین چند تن از طلّاب دیگر که یکی از آنان نیز برای مسائل زمینخواری‌های ارومیه به این ورطه وارد شده، به همراه چند تن از دانشجویان و فعالین تشکّلهای دانشجویی دیروز به مجلس شورای اسلامی رفتند تا همانند قبل به مطالبه منویات مقام معظم رهبری -‌که در این چندماه با سکوت‌شان این منویات را پیگیری می‌کردند- بپردازند.

 

دیروز حجت‌الإسلام‌والمسلمین علیرضا جهانشاهی(طلبه سیرجانی) و حجت‌الإسلام‌والمسلمین روحالله بجانی(طلبه تبریزی) به همراه همراهانشان مجلس شورای اسلامی را اتاق به اتاق گشتند و رونوشتی از نامه‌هایشان را به دفاتر تمام نمایندگان مجلس دادند. و هنگامی که کار تحویل نامه‌ها تمام شد و کنار در‍ شرقی مجلس قصد خداحافظی داشتیم، از طلبه سیرجانی درباره نحوه ادامه کار پرسیدم که گفت در اولین فرصت برای پیگیری روند بررسی نامهها به مجلس شورای اسلامی باز خواهند گشت.

 

منبع اصلی: شبکه ایران


سیاسی‏کاری

سلام بر دوستان. این پست را به صورت کامل از وبلاگ آقای دکتر علیرضا قزوه یا به زبان خودم حضرت قزوه نقل کرده‏ام که چندی است از هندوستان با ماست و در آنجا بنیاد بیدل را راه‏بری می‏کند. درود خدا بر او باد که در طوفانهای سهمگین هم راه را به خوبی تشخیص می‏دهد.

پست آقای قزوه و آخرین شعرش:

گل آقای عزیز! کجایی که ما هر چی می‏فرماییم می‏گویند سیاسی‏ست. می‏خواستم این شعر را تقدیم شما کنم ترسیدم سیاسی شود. لاجرم این شعر را به عزیز دلم ملّانصرالدین تقدیم می‏کنم.

 ملا سوار خر شد گفتند این سیاسیست
 بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی‏ست

 در داستان گلعنبر نُه بار بچّه زایید
نُه تا همه پسر شد گفتند این سیاسی‏ست

 دل می‏خورند و قلوه خوبان شهر با هم
تا شام ما جگر شد گفتند این سیاسی‏ست

 هنگام آب‏خوردن دستم به مانعی خورد
لیوان ما دمر شد گفتند این سیاسی‏ست

 یارو قمر قمر گفت گفتند بی خیالش
تا ماه ما قمر شد گفتند این سیاسی‏ست

دانشجویی ز کرمان از بخت بد هنر خواند
یک روز باهنر شد گفتند این سیاسی‏ست

یک چشم عمه چپ بود گفتند اجتماعی‏ست
بابابزرگ کر شد گفتند این سیاسی‏ست

اشتر جملچه زایید گفتند این عجیب است
گاو حسن بقر شد گفتند این سیاسی‏ست

گفتند اعتراضات کار برنج هندی‏ست
کوبا پر از شکر شد گفتند این سیاسی‏ست

روزی کنار دریا موجی عظیم آمد
شلوار شیخ تر شد گفتند این سیاسی‏ست

در فوتبال روزی دروازه‏بان زمین خورد
دردش که بیشتر شد گفتند این سیاسی‏ست

عطّار نسخه‏ای بست گفتند شبهه‏ناک است
خیّام کوزه‏گر شد گفتند این سیاسی‏ست

شاعر به فکر افتاد مردن چه چیز خوبی‏ست
آماده سفر شد گفتند این سیاسی‏ست

منبع: عشق علیه‏السلام


خبر جدید

سلام.

1. اصل مطلب این خبری است که آورده‏ام: وبلاگ ابوالفضل اقبالی مورد مرحمت قرار گرفت و فیلتر شد. همین

2. فرع مطلب هم این‏که تا حدود یک ماه امکانی برای حضوری فعّال نیست. بعد از آن هم با اوست.

یاعلی


بازگشتن نیست در قاموس پیشآهنگها

سلام. شعری نقل کرده‎‌ام از «امید مهدی‎نژاد» که در کتاب «رجزمویه» منتشر شده. این کتاب بخشی از شعرهای اوست که انتشارات سپیده‎باوران(کتاب آفتاب) آن را چاپ کرده. این اطلاعات بابت این بود که کتاب را بخرید. کتاب را باید تبلیغ کرد. و کتاب را باید خرید.

 

بازگشتن نیست در قاموس پیش‎آهنگ‎ها

هرچه بادابا، پیش آیید ای خرسنگ‎ها

 

پشت سر می‌مانمت ای اتّفاقِ پیشِ رو!

کمتر از ذرعی‌ست زیر گام من فرسنگ‌ها

 

در عبور از آزمون‎ها دست‌چین کردندمان

دور باد از ما حضور فربهان و لنگ‌ها

 

دور شو، اسفندیارِ حیله‎گردان! کور شو

این منم، من‌- رستمی پرورده سیرنگ‎‌ها

 

هان؟ چه خواهی کرد؟ ای پیشانیِ تقوافروش!

پینه‎هایت را سپر کن، آنک‌آنک سنگ‌ها

 

می‎رسد مردی که افسار زمان در دست اوست

کز صدای پای او رم می‎کنند آونگ‎ها

 

اسب‎ها را زین کنید، ای شب‎نوردان! می‌رویم

بازگشتن نیست در قاموس پیش‌آهنگ‌ها


اومانیست وبلاگ می‏خواهد

برای بنده جالب بود که این‏قدر بی‏حساب و کتاب وبلاگ زدم. تا به حال زیاد با بنده جرّ و بحث کرده بودم برای تأسیس وبلاگ. اما چه کنم که چنین فضایی متعلّق به ما نیست.

خدا خیر دهد ابوالفضل اقبالی را که نام وبلاگش به خوبی گویای این مطلب هست: تجلّی فردیت من. نام این وبلاگ هم برگرفته از هموست، که ان‏شاءالله صاحبش راضی باشد. بخواهیم یا نخواهیم این فضا از آنِ ما نیست و استیلِ زندگیِ متفاوتی را می‏طلبد یا بالعکس، چه فرقی می‏کند. 

بدون هیچ علت قانع‏کننده‏ای برای بنده، و کاملاً آنی تصمیم گرفتم و خود را انداختم در این وادیِ ناشناخته که نمی‏دانم چه تأثیری بر زندگی خواهد گذاشت، اگر جدّی فرض شود. اما حداقل صراحت به خرج دادم و نام وبلاگ را بر اساس حقیقت گذاردم. حقیقت یا در واقع واقعیت در چنین عرصه‏ای همین است که عرض شد، مگر آنکه شهروند نامنضبط و ناسازگاری را ببیند و قدم به عقب بردارد. و کجاست چنین شهروندی که یارای تقابل با این عالم موجود را کند؟ کجاست سیّدنا الشّهید؟