سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این یعنی کار خودجوش

این یعنی کار خودجوش

 

این یادداشتی قدیمی است. مربوط می‏شود به سال نوآوری و شکوفایی. در این ویرانه گذاردم تا از نظر دوستان مطلع شوم. تأخیر بنده را نیز ببخشید.

 

   ایجاد تحول و نوآوری در هر صنف و دسته‌ای، امیدبخش است و قابل‌ستایش. اما آیا مشکل ما در عرصه‌های گوناگون با نوآوری صرف به پایان می‌رسد؟ شاید بتوان با ایجاد تحولاتی نوین، بوروکراسی آزاردهنده‌ای را که در سازمانهای مختلف، گریبان‌گیر مردم است به تاریخ سپرد. ولی به راستی همه مسأله همین است؟

   تا به حال شاید بارهاوبارها تلاشهای فراوانی شده تا با ایجاد ساختارهایی جدید، نظمی‌خلل‌ناپذیر به وضعیت کشور داده شود، حال با شدت و ضعفهای گوناگون، اهداف متفاوت و نیّتهایی متضاد. اما چرا تلاشهای بسیاری از افراد مخلص هم به نقطه مطلوبی نرسیده، در حالی که در بسیاری از کشورهای اروپایی با وجود اهداف مادی، نتایجی حاصل می شود که تا این حد مورد پسند عقل سطحی است؟

   طرح چنین مباحثی بی‌مناسبت با سال نوآوری‌و‌شکوفایی نیست. رهبر معظم انقلاب امسال را سال نوآوری‌و‌شکوفایی نامیدند، و چطور ممکن است منظور ایشان از طرح این مفهوم، ایجاد تحول در ساختارهای اداری و مانند آن باشد؟ اما امسال رو به اتمام است و بد نیست نگاهی بیندازیم به سالی که گذشت...

   آنچه امروز نیاز جامعه ماست، نوآوری در تفکر و روش اشاعه آن است، نه ساختار. نوآوری در انگیزه است، نه نظام اداری. طرح مقایسه‌ای میان وضعیت فرهنگی امور قبل و بعد از انقلاب این مسأله را روشن‌تر بیان می‌کند.

   نگاهی کلّی به تاریخ مبارزات قبل از انقلاب به خصوص در چند سال پایانی رژیم پهلوی تا پایان دفاع مقدس، حرفهای بسیاری با خود دارد. در زمان حاکمیت محمدرضا پهلوی به رغم اختناق شدید سیاسی و وضعیت اسف‌بار فرهنگی کشور، نیروهای انقلابی انسجام بسیار خوبی داشتند که با وجود وضع کنونی، رویایی دست‌نایافتنی به نظر می رسد. چه چیزی در مبارزان آن زمان وجود داشت که به رغم کمبود شدید امکانات و امنیت، دستاوردهایی به این بزرگی داشتند؟

   بیایید فرض کنیم در یک سازمانی که 7000 نفر کارمند دارد، فردی به ریاست برگزیده می شود که صفات بسیار خوبی دارد. او فردی مؤمن، مخلص و متواضع و همراه با هوش، سواد و تجربه‌ای بسیار بالا در حیطه کاری خود بوده و دارای انگیزه و ذوق سرشاری است؛ و مگر چنین پستی چه نیاز مهم دیگری دارد که او با خود ندارد؟ اما سئوال این است که آیا او با این همه خصوصیات مطلوب و کمیاب، قادر به اداره این سازمان هست؟ شاید این سئوال در نگاه اول ابلهانه به نظر بیاید، اما بد نیست دلیل ایجاد چنین پرسشی را هم بخوانید.

   یک رئیس خوب در نهایت می‌تواند در حد توان و اختیارش قوانینی برای ایجاد ساختارهایی نوین و کارآمد در جهت بهبود وضع موجود تصویب کرده و قانونهای مناسب و فراموش شده قبل را نیز مجدداً ابلاغ کند. اما طبیعی است که او در جایگاهی قرار ندارد که به اجرای قوانین بپردازد و این وظیفه بدنه آن سازمان است. قشر بسیار مهم دیگری که در اجرای قانون تأثیر شگرفی داشته و بعضاً از این نکته غافلند، مردم هستند. چرا که اگر همه مردم به مطالبه صحیح حقوق مشروع خود بپردازند، هیچ فرد یا نهادی به راحتی اجازه پایمال کردن حقوق آنان را به خود نمی‌دهد. با تمام این توصیفات به نظر نمی رسد که با تصویب قوانین صحیح و ایجاد ساختارهای کارآمد و حتی مطالبه‌گری مردم از سازمانها و نهادهای مختلف، از مشکل اصلی رهایی یابیم. شاید به این خاطر که اگر تمامی نکات ضروری مذکور نیز تحقق یابد، ما در بهترین حالت بعد از چندین دهه تلاش متوالی کشوری همانند مالزی یا چیزی پایین تر از آن می‌شویم.

   حال فرض بفرمایید کشوری شبیه مالزی شده‌ایم. همه کارمندان به موقع می‌آیند، سر وقت کار خود را انجام می دهند، هیچ‌کس در کشور از چراغ قرمز عبور نمی کند و … . خیلی خوب است، مگر نه؟ اما آیا از این کشور جدید، انقلاب اسلامی بیرون می‌آید؟ آیا این کشور می‌تواند در عملیات والفجر هشتی پیروز شود که هنوز هیچ استراتژی نظامی معقولی نتوانسته آن را توجیه کند؟ در یک کلام آیا در ساختار این کشور، بسیجیان ازجان‌گذشته روح الله به بار می‌آیند؟

   مشکل اینجاست که دغدغه مردم دهه پنجاه و شصت با دغدغه امروز بسیاری از ما خیلی متفاوت است. دغدغه نان، خواسته و ناخواسته انسان را از بسیاری مسائل مهمتر غافل می‌کند. حرف بر سر این نیست که انسان از دنیای خود غافل شود که این خود مذموم است و تأمین معاش خانواده ثوابی است بزرگ. اما دغدغه دنیا داشتن یعنی شب و روز، فکر و تلاش برای آن و غفلت از بسیاری مسائل دیگر و مهمتر. لازمه این بحث طرح مختصر دو نکته است:

   اول آنکه در حدیثی از یکی از معصومین (علیهم السلام) آمده است که اگر فقر از دری وارد شود، ایمان از در دیگر خارج می‌شود. شکّی در این نیست که فقر مادی، انسان را در مذیقه قرار داده و امکان غفلت از خدا را زیاد می کند و این نکته باید مورد توجه هر حکومتی قرار گیرد تا تلاش مضاعفی برای ایجاد شرایط مناسب اقتصادی داشته باشد. نگاهی به احکام دینی نیز این مسأله را تأیید می کند. به عنوان مثال مجازات فردی که به خاطر فقر دزدی کرده، با فردی که از سر فراغت این گناه را مرتکب شده متفاوت است.

   دومین نکته در ارتباط با نکته قبل است. با وجود این توضیحات باز جای سئوالی باقی است و آن اینکه اگر فردی دچار بحران مادی شد، اجازه این را دارد که کفر بورزد؟ اینجا بحث از بایدها و نبایدهاست، نه از آنچه تحقّق می یابد. شاید مجازات کسی که به خاطر فقر مرتکب گناهی شده از دیگر گناهکاران کمتر باشد. اما به هر حال او مرتکب گناه شده و در دین نیز برای او حدّ شرعی معین شده است.

   مخاطب‌شناسی هر سخن اهمیت بسیاری دارد و به نظر می رسد مخاطب نکته اول کسانی باشند که در وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم، دست‌اندرکارند. حال از دولت گرفته تا مجلس و قوه قضاییه و حتی تجار و بازاریان بانفوذ.

   نتیجه اینکه فقر می تواند ایمان را سست کند، اما هیچ فقیری حق کفر ورزیدن ندارد. اگرچه ممکن است در بعضی گناهان مجازات کمتری داشته باشد و البته از این نیز نباید غفلت شود که ثواب کارهای فقرا نیز قابل مقایسه با اغنیا نیست و بسیار برتر است. چه بسیار مؤمنانی که در اوج فقر نه بی‌ایمان که مؤمن‌تر شده اند. فردوسی شاعری با ثروتی بسیار بود که ثروتش هر روز کمتر می شد و ایمانش بیشتر. در آخر هم شاهنامه‌ای را پدید آورد که بعد از گذشت قرنها هنوز هم اثربخش است و مایه افتخار. مهمتر از آن در عصر حاضر است که جوانانی که عمده آنان وضعیت مالی مطلوبی نداشتند، انقلابی را پیش بردند که تاریخ ایران را دگرگون کرده و به گونه‌ای دیگر رقم زد.

   شاید بتوان همه حرف این نوشتار را در عبارتی مختصر آورد که البته عمل به آن زحمتی مفصّل می‌طلبد: «مشکل ما ساختار نیست؛ مشکل ما دغدغه دین‌داشتن است و انگیزه و اراده‌ای پولادین برای تلاش در جهت این دغدغه».

   در نگاه اول شاید چنین ابهامی در مورد وضعیت فرهنگی کشور به نظر برسد که چرا امروز با وجود این همه امکانات، آن‌طور که شایسته است، پیشرفتی ملاحظه نمی شود؟ مشکل از همان دغدغه دین است که گفته شد. همان طور که دغدغه نان، خیلی از مسائل را به حاشیه رانده و جزء بی‌اهمیت‌ترین اولویتها قرار می‌دهد، دغدغه دین نیز بسیاری از مشکلات را در سایه دین به نحوی حل و فصل کرده و با با سختیهای آن کنار می آید. به عنوان مثال در گیر و دار درگیریهای انقلاب، نیروهای انقلابی نه امکانات و پول کافی برای یک رسانه مطلوب داشتند و نه مجوّز آن را. اما با استفاده از ارتباطات سنتی شامل نوار و اعلامیه و …، بهترین و پربرکت‌ترین بهره را گرفتند و این یعنی «کار خودجوش».

این مطلب قبلاً در شبکه ایران منتشر شده.