سلام
اول انتقادات قالبي:
خوب شروع كردي، بد ادامه دادي و بدتر تمام كردي. متن يكدست نبود. بايد ميدادي چند نفر بخوانند و بعد ميزدي، مثلا صفايي. مطالب پرت زيادي داشت كه ميشد آنها نباشند و مطالب مهمتر كه حتما بوده باشند. گاهي احساس ميشد كه با طلبه سيرجاني سخن نميگويي. اگرچه به در ميگفتي كه ديوار بشنود اما خودت نميبايستي اين حالت را كاملا بپذيري.
و اما حرفهاي قلبي:
شهيدنمايي آخر متن چرا؟ عدالتخواهي كرده و بايد كه دنده اش را پهن ميكرده. البت كه پهن هست؛(ميشناسمش) اما آخر متن آه و ناله را در قالب شهيدنمايي را رواج داده اي؛ نه شهادت را.
و كلام آخر با خودش:
آن كسوت كه تو در آني اصلا مال همين كارهاست. نياز هست كه مثال بياورم از آناني كه بر دار آرام گرفتند؟ و يا از آناني كه با عمامهشان خفهشان كردند؟ همان كه بر سر تو هم هست؟ اين خيال را بايد به بيايان ريخت كه چون جمهوري اسلامي است پس بايد خفت! و ميدانم كه تو از اين اباطيل به دور بوده اي كه زير علم افراشته عدالتخواهي -با علمداري سيدعلي- سينه ميزني. فقط مانده تا سينهزني را به اهل نابلدش هم ياد بدهي. ياعلي
و كلام بعد از آخر هم براي آن بابا؛ يك جوان مسلمان:
يادت باشد كه ...خلي هم جرم است. و مشكل تو مجرم بودن توست. پيشانيات هم كه پينه ببندد از طول سجده اما نفهمي را به همراه داشته باشي، چيزي ته انبانت نخواهد ماند جز همان نفهمي.